نيمه شب پريشب گشتم دچار كابوس
ديدم به خواب حافظ توى صف اتوبوس


گفتم : سلام حافظ گفتا عليك جانم
گفتم كجا روى تو گفتا خودم ندانم


گفتم بگير فالى گفتا نمانده حالی
گفتم : چگونه اى؟ گفت در بند بى خيالى


گفتم كه تازه تازه شعروغزل چه داري؟
گفتا كه مى سرايم شعر سپيد بارى


گفتم زدولت عشق،گفتا كه كودتا شد
گفتم رقيب گفتا ، او نيز كله پا شد


گفتم كجاست ليلي؟ مشغول دلربايي؟
گفتا شده ستاره در فيلم سينمايى


گفتم،بگو ز خالش ، آن خال آتش افروز
گفتا عمل نموده ، ديروز يا پريروز


گفتم بگو ز مويش، گفتا كه مِش نموده
گفتم بگو ز يارش ، گفتا ولش نموده

 

 

 

 

♥♥نظر یادتون نره♥♥

 

 

 

[ دو شنبه 28 شهريور 1390برچسب:, ] [ 15:29 ] [ رضا ]
[ ]
صفحه قبل 1 صفحه بعد